آهنگ جمعه از فرهاد
توي قاب خيس اين پنجره ها
عکسي از جمعه ي غمگين ميبينم
چه سياهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابراي سنگين ميبينم
داره از ابر سياه خون ميچکه
جمعه ها خون جاي بارون ميچکه
نفسم در نمياد جمعه ها سر نمياد
کاش ميبستم چشامو اين ازم بر نمياد
عمر جمعه به هزار سال ميرسه
جمعه ها غم ديگه بيداد ميکنه
آدم از دست خودش خسته ميشه
با لباي بسته فرياد ميکنه
جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه
خنجر از پشت ميزنه اون که همراه منه